unavailable
unavailable
دگرگونىهاى تفاسیر قرن چهارده به لحاظ روش و گرایش تفسیرى مورد بررسى و نقد قرار گرفته است. نویسنده با تقسیم دگرگونىهاى پدید آمده در تفاسیر قرن چهارده به دو بخش حذفى و اثباتى، نخست به بیان منابع و معیارهایى مىپردازد که در تفاسیر گذشته اعمال مىشده امّا در تفاسیر قرن چهارده نادیده گرفته مىشود مانند: اعتبار اسرائیلیات، طرح مبسوط مباحث ادبى و لفظى، تفصیل آیات الأحکام، زیاده روى در تکیه بر روایات. نویسنده، با بررسى علل و عوامل حذف پدیدههاى یاد شده، از امورى چون گسترش تفکر نقد، توجه به محتوا و مفاهیم کلى و عینى آیات، اهتمام به ابعاد اخلاقى، اجتماعى و اعتقادى به جاى بعد فقهى، رشد عقلگرایى و پیدایش روش قرآن به قرآن، نام مىبرد. سپس به تحولات اثباتى اشاره کرده آن را به دو بخش گرایشها و روشها دستهبندى نموده است. از بخش نخست به عناوینى چون گرایش علمى، گرایش اصلاحى گرایش مادى و گرایش همه نگر اشاره مىکند و در تحلیل علل و عوامل پیدایش هر یک از آنها سخن گفته از پدیدههایى مثل اعتبار علم در کشف حقایق، نقش علم در رشد جوامع، باور به هدایتگرى فراگیر قرآن، هماهنگى قرآن با واقعیتها نام مىبرد. در بخش دوم نیز به طرح موضوعاتى چون تفسیر موضوعى، روش قرآن به قرآن و ساده نویسى مىپردازد و به عواملى مانند پیدایش مکتبهاى اجتماعى متعدد، بىاعتبارى روشهاى گذشته و توجه به پیوند سیستمى محتواى آیات اشاره مىکند و در پایان به این نتیجه مىرسد که علتاصلى تحولاتحذفىواثباتى تفاسیر قرنچهارده عنصرواقعنگرى و توجه بهضرورتها و نیازهاى موجود بوده که در همه تحولات خود را نشان مىدهد.
آثار نهضت اصلاحى بر تفسیر نگارى قرن چهاردهم مورد بررسى قرار گرفته است. قرن چهارده هجرى با ظهور مصلحان استعمار ستیز و شعارهاى بازگشت به اسلام، نهضت تفسیرى پىنهاده شد که بزرگترین شاخصه آن پرداختن به مسائل اجتماعى و سیاسى بود. گذار شتابناک به دو دوره شکوفایى و سیر نزولى تمدن اسلامى و ظهور بیدارگران در طلیعه قرن چهارده هجرى، زمینهساز رویکرد نو به تفسیر قرآن گردید. نویسنده با تبیین زمینههاى اجتماعى، فکرى سیاسى و اقتصادى جنبش اصلاحى در دو عرصه برون دینى و درون دینى، ابعاد تأثیر این جنبش بر تفسیر قرآن را به کاوش گرفته است. پدید آمدن روش عقلى، جامعهنگرى، عقلگرایى که بالطبع مستلزم فرو کاستن منزلت روش تفسیر نقلى (اخبار تفسیرى، اسباب نزول( بود و همچنین پرهیز از تفسیر مبهمات، دگرگونى نگاه تاریخى به قرآن و ژرف نگرى به داستانها و قصص قرآن، دورى گزیدن از تعصبات مذهبى در تفسیر، رویکرد افزونتر به فلسفه دنیوى آموزههاى دینى، پیوسته دیدن معارف قرآن و پیدایى سبک تفسیر موضوعى، ساده نگارى و طرح موضوعات نو پیداى موقتى، جملگى آثارى است که از نهضت اصلاحى برخاسته و بر تفسیر قرآن در قرن حاضر پرتو افکنده است.
شناسایى و بررسى پیش فرضها و انتظارات مفسّران در تفاسیر قرن اخیر است. نویسنده، "هرمنوتیک" و "علم التفسیر" را معادل یکدیگر دانسته و پنج اصل را در کار تغییر متون کهن بر شمرده که عبارتند از: 1. پیش فهمها یا اطلاعات پیشین مفسّر، 2. علایق و انتظارات مفسّر از متن مورد تفسیر، 3. تلاش مفسّر براى شناسایى فضاى تاریخى شکلگیرى متن، 4. شناخت مرکز معنایى متن و تفسیر مجموعه پیامها و معارف بر محور آن و 5. ترجمه متن در افق تاریخى مفسّر. نگارنده گستره دو اصل اوّل را بسیار وسیع دانسته، از این رو فقط به تحلیل پیش فرضها و انتظارات دو تفسیر فى "ظلال القرآن" سیّد قطب و "المیزان فى تفسیر القرآن" علامه طباطبایى روى آورده است. پاسخگویى دین به همه نیازهاى انسانى، خاتمیّت رسالت و جاودانگى قرآن، اصالت وحى و نفى خرد محورى در مقام ناسازگارى عقل و وحى، نفى تسامح و تساهل دینى، امکان ادراک مفاهیم در فضاى عمل و عینیّت از مهمترین پیش فرضها و انتظارات سیّد قطب است و رسالت و کارآیى دین و قرآن، ابعاد اجتماعى پیام وحى، اعتقاد به قوانین ثابت و متغیّر در قرآن، حضور دین در عرصه حیات انسانى، اعتقاد به روشنگرى قرآن و تفسیر قرآن به قرآن نیز از مهمترین پیش فرضها و انتظارات علامه طباطبایى است.
تبیین اصول نظرى سید قطب در "فى ظلال القرآن" و نمودار ساختن تشابه این نظریات با اصول هرمنوتیک است. نویسنده پس از رد کردن آشنایى سیّد قطب با نظریات دانشمندان غربى در زمینه هرمنوتیک و نیز استنباط این دیدگاهها توسط سیّد قطب از میراث عظیم فرهنگى تفسیر و علوم قرآن؛ این دیدگاه را رهاورد "زندگى در فضاى قرآنى" و محصول اندیشه و تأمّلات ژرف و روشمند دانشمندى مسلمان دانسته است. سید قطب معتقد است پیش فهمهایى مانند: "قرآن کتاب هدایت است"، "منشأ وجود انسان، جهان و قرآن یکى است"، "مخاطب قرآن عقل و فطرت و روان انسان است" به مفسّر کمک مىکند تا چیزهایى را ببیند که منکران جهان غیب از آن محروم و بىبهرهاند. وى تأکید مىکند که باید متون قرآنى را در موقعیت ویژه تاریخى اش مطالعه کرد. به نظر سید قطب، قرآن یک کلّ تجزیهناپذیر است که هر قسمتى جزئى از آن پیکر و کلّ است و محور تمام معارف قرآن، توحید است. تبیین این حقیقت محورى، اساسىترین معناى متن قرآنى در مکه است، اما در مدینه، تشریع نظام اجتماعى بر اساس جهان بینى توحیدى، محور قرار مىگیرد. وى تأکید مىکند که براى هر سوره مرکزیتى وجود دارد که تمامى آیات و مقطعهاى آن گرد آن دور مىزند. تمام قرآن طبیعت خاص دارد و هر سوره نیز علاوه بر مشترکات نوعى با دیگر سورهها، شخصیت و فردیت خویش را دارد، قرآن با تمام گستردگى موضوعات، محور و هدف واحدى را دنبال مىکند و هر سوره نیز با وجود تنوع موضوعات، محورى یگانه دارد و هدفى ویژه را دنبال مىکند. نیز فاصله زمانى از عصر نزول را سبب اصلى فاصله مسلمانان امروزى از فهم معناى قرآن مىداند.
گرایش علمى در تفاسیر قرن چهارده، ابعاد و گستره آن و دیدگاههاى موافق و مخالف مورد بررسى و نقد قرار گرفته است. مقاله با تعریف تفسیر علمى و مولفههاى موجود درآن به بحث در ریشههاى تاریخى گرایش علمى در تفسیر پرداخته و بر این باور است که ریشههاى ضعیف این گرایش در تفاسیر کهن همچون فخر رازى و شیخ طوسى نیز به چشم مىخورد و از آن زمان تا قرن چهارده که به صورت یک جریان قوى ظهور کرده، ادامه داشته است. نویسنده با توجه به جریان تاریخى گرایش علمى به نکات سهگانه اشاره مىکند: 1. محور تفسیر علمى در گذشته آیات مربوط به هیئت و نجوم بوده است، 2. گرایش علمى در تفسیر شیعى معتدلتر از تفسیر سنّى بوده است، 3. رویکرد به تفسیر علمى از سوى غیر مفسّران در میان شیعه کمتر از اهل سنت بوده است. در ادامه مقاله به گونههاى بهرهگیرى از دانش بشرى در تفسیر اشاره کرده و شکلهاى زیر را با استناد به موارد نام برده است: 1. بهرهگیرى جهت تأیید محتواى آیات، 2. کشف راز و رمزهاى بیانى قرآن و 3. بهرهگیرى در جهت تفسیر و تبیین آیات. اقسام جریان گرایش علمى بخش دیگرى از مقاله است. در این بخش نویسنده گرایش علمى را به دو قسم زیادهرو و میانهرو تقسیم نموده و ویژگىهاى هر یک را برشمرده است. سپس به گستره گرایش علمى در تفاسیر قرن چهارده اشاره کرده و آن را بیشتر در سطح آیات مربوط به طبیعت و دانشهاى طبیعى مىداند تا دانش و علوم انسانى. در ادامه دیدگاه وحى راجع به تفسیر علمى به بحث گرفته شده است. نویسنده با ارائه دو روش براى فهم دیدگاه وحى یکى بررسى آیات مربوط به علم و دیگر بررسى منطق و زبان وحى و آیات، روش دوم را برگزیده و دیدگاههایى را که راجع به زبان دین مطرح بوده است مورد بررسى قرار داده و از چهار دیدگاه یاد کرده است: 1. پوزیتیویسم منطقى 2. تحلیل زبانى 3. عرفى بودن با چهار تفسیرش 4. ژرفگرا. در ادامه به بحث در واقع نمایى زبان علم پرداخته و نظریاتى را در این زمینه بررسى کرده است. در پایان به بیان دلایل موافقان و مخالفان تفسیر علمى اشاره کرده و با نقد آنها به این نتیجه رسیده است که تفسیر علمى با روش اعتدالى و بدون زیادهروىها امر پسندیده است و دلیلى بر ممنوعیت آن در عرصه تفسیر قرآن وجود ندارد.
پیشزمینهها و علل رویکرد موضوعى به تفسیر قرآن در قرن معاصر مورد بررسى قرار گرفته است. در قرن چهاردهم، تفکّر تفسیر موضوعى قرآن توجه قرآنپژوهان را به خود جلب کرد، این رویکرد ریشه در تفسیر معصومین (ع) دارد. ولى در قرآن حاضر، باور به بیان یک موضوع به صورت پراکنده در کل قرآن، رشد علم بشرى، علاقمندى دانشمندان مسلمان به بیان دیدگاههاى علمى قرآن، اتهام عدم سامان در تعالیم قرآن از سوى مستشرقان و پیشرفت ابزار تحقیق؛ انگیزه استفاده از تفسیر موضوعى را بیش از پیش تقویت کرد. مجموعه آراى قرآنپژوهان در زمینه پیوستگى معارف قرآن در سه نظریه اصلى رخ مىنماید: 1. نظریه ارتباط سیستمى مفاهیم قرآن، 2. نظریه یگانگى موضوعى هر سوره و 3. ارتباط و همسویى بیانهاى گسسته قرآن درباره یک موضوع. نظریه اول خود به سه دیدگاه تقسیم مىشود. الف. بیان اجمالى سرفصلهاى اصلى موضوعات معارف قرآن، ب. یگانگى مفهومى سورهها در مجموع سوره بقره و ج. پیوستگى معارف قرآن براساس معنىشناسى. در قرن چهارده علاوه بر پیوستگى مفاهیم قرآنى، دانشمندان بر این باور پاى فشردند که به تعداد نیازهاى روزافزون بشرى، قرآن پاسخ موضوعى قابل درک دارد، مشروط بر اینکه پژوهشگر به پیوند سیستماتیک تعالیم قرآن، موضوعشناسى علمى، دخالت ندادن ذهنیّتها و بهرهگیرى صحیح از روایات اهل بیت(ع) توجه داشته باشد.
ابزار معتبر در تفسیر موضوعى قرآن و روشهاى تفسیر موضوعى در سده چهاردهم مورد بررسى قرار گرفته است. کاربرد قرآن، بهرهگیرى از سنت، استفاده از آراى مفسّران، نقش لغت، مددگیرى از تاریخ، کارکرد عقل و بهرهبرى از دانش تجربى از جمله ابزارهاى تفسیر موضوعى محسوب مىشوند. نوع نگرش به تفسیر موضوعى و تعریفى که مفسّر براى آن دارد، ملاک دستهبندى گونههاى تفسیر موضوعى است. از این رو، در تعریف تفسیر موضوعى، برخى مطالعه تجربى بشرى و نظر قرآن را همزمان و به صورت مقایسهاى سفارش مىکنند و برخى دیگر تنها روى موضوعات قرآنى و استقراء و جمعآورى تمام آیات متعلق به یک موضوع اصرار مىورزند. این ملاکها اقسام زیر را در حوزه تفسیر موضوعى به وجود آورده است: 1. تفسیر موضوعى استقرایى و تفسیر موضوعى گزینشى، 2. تفسیر موضوعى سیستمى و تفسیر موضوعى غیرسیستمى و 3. تفسیر موضوعى برونگرا و تفسیر موضوعى درونگرا. محور دوم براى تقسیم مطالعات قرآن، استقلالى یا ضمنى بودن پژوهش موضوعى است که بر این اساس تفسیر موضوعى به تفسیر ترتیبى - موضوعى و تفسیر موضوعى خالص تقسیم مىشود. از سوى دیگر جهتگیرىهایى که در قرن چهارده در حوزه تفسیر موضوعى رخ نموده، آن را به تفسیر موضوعى - اجتماعى، تفسیر موضوعى - علمى و تفسیر ادبى - موضوعى تقسیم کرده است. نیز در تفسیر موضوعى، لغزشهایى راه یافته که پیشداوریها، علمزدگى، عقلگرایى و مصلحتمدارى، نفوذ اندیشههاى بیگانه و گرایشهاى لیبرالیستى و ماتریالیستى از جمله آنهاست.
این نوشتار به مطالعه کاستىها و کژیها و نمایاندن برخى لغزشها اختصاص دارد. اندیشه جامع بودن قرآن، اثبات سازگارى دین با علم، اعتماد بیش از اندازه به فرضیههاى علمى، خودباختگى در برابر فرهنگ غرب، التقاط و سوء استفاده از دین و بىتوجهى به شرایط و قوانین تفسیر، از زمینههاى مهم لغزشهاى تفسیرى است. مثلاً برداشت نظریه برآمدگى استوا و فرورفتگى قطب از آیه 41 سوره رعد با سیاق، واژگان و جملات این آیه ناسازگار است. مستندسازى نظریه پستترین نقطه زمین به آیه "غلبت الروم فى ادنى الارض" با واژگان آیه و تاریخ همخوان نیست. بهرهگیرى از آیات گوناگون قرآن براى اثبات حرکت چرخشى و انتقالى زمین و اثبات جوّ براى زمین نیز با عقل و علم و ظاهر آیات ناسازگار نشان مىدهد. چنان که مستندسازى چگونگى پیدایش زمین و سایر سیارات، تسخیر فضا به وسیله انسان، دیدگاه وجود اتم، کیهانزایى، آفرینش جهان، آسمانهاى هفتگانه، پیدایش انسان و احضار ارواح نیز با واژگان آیات، سیاق، ظاهر آیات، قواعد ادبى و علمى ناسازگار مىباشد.
در این مقاله آفات راه یافته به تفاسیر قرن معاصر مورد بررسى و نقد قرار گرفته است. یکى از مهمترین آفات تفاسیر معاصر، ارائه تفسیر جدید در موضوعات اقتصادى قرآن است. برخى حرام بودن ربا را از جهت مقدار تخصیص زدند و بعضى قرض تولیدى را از محدوده ربا بیرون شمردند و اظهار داشتند که هر گاه براى تولید، وام دریافت شود، سودى که بر آن وام تعلّق گیرد، ربا به شمار نمىآید. و دیگرانى آن را به عصر جاهلى محدود کردند. در صورتى که تمام این تفاسیر با واژگان و سیاق آیه هیچگونه تناسبى ندارد و انحصار حرمت ربا به رباى مصرفى نه تولیدى با فلسفه ربا، تقابل بیع و ربا در آیه "احل اللَّه البیع و حرم الربا" و شمول حرمت نسبت به ربا در قرض تولیدى که در صدر اسلام رواج داشته ناسازگار است. در بحث تحلیل حقوق زن، ممنوعیت تعدد زوجات با مفهوم و مصداق عدالت در آیات قرآن همخوان نیست. در فلسفه سیاسى و تحلیل دموکراسى، بىاعتبار خواندن رأى اکثریت و مستندسازى آن به آیات قرآن با سیاق آن آیات ناسازگار است. در قوانین جزائى و کیفرى، وحشیانه خواندن حد سرقت و توصیه به تبعید و زندان و حمل حدّ زانى و سارق بر اباحه نه وجوب ناشى از عدم آگاهى این گونه مفسّران نسبت به سیستم دین اسلام است. به چالش کشیدن مالکیت خصوصى با بهرهگیرى از برخى آیات با آیاتى که بر مالکیت خصوصى مُهر تأیید مىزند ناسازگار است. انتخاب تفسیر پوزیتیویستى، تجربى، تحققى و تحصّلى با ناپایدارى دریافتهاى تجربى ناسازگار است و تفسیر گران پوزیتیویسم نیز لغزشهایى داشتهاند. تفسیر شیطان به خطرات جوّ زمین، تفسیر جنزدگى به آلودگى میکروب، تفسیر طیراً ابابیل به پشه و مگس حامل میکروب، توجیه معجزات پیامبران، تفسیر پلورالیستى عروج عیسى(ع)، و اعتقاد به سکولاریسم از جمله این لغزشهاست.
رویارویى چهار مفسّر قرن اخیر با مقوله عقل و کاربرد آن در تفسیر قرآن مورد بررسى قرار گرفته است. در تفاسیر المیزان، المنار، الفرقان و فى ظلال القرآن کارایى عقل در تفسیر وحى با تفاوتهایى پذیرفته شده است. المیزان عقل سلیم و رها از هوا و هوس را اجازه تفسیرگرى مىدهد، المنار عقل علمى و تجربى را میدان داده است. فى ظلال القرآن عقل را شاگرد وحى معرفى مىکند و الفرقان عقل را با گونههاى مختلف آن مؤثر مىشناسد اگر خود را همسان یا برتر از وحى نداند. نویسنده، تکیه بر عقل و علم را از بارزترین مشخصههاى مفسّران قرآن در قرن چهاردهم دانسته و به طور مشخص جایگاه عقل را در چهار تفسیر "المیزان، المنار، الفرقان و فى ظلال القرآن" مورد توجه قرار مىدهد. علامه طباطبایى با اینکه براى خردورزى، ارزش قرآنى قایل است و آن را در خدمت فهم قرآن مىداند به تعبّد نیز پاىبند است. رشید رضا و عبده با اینکه تقلید را نکوهیده و تعقل را مورد سفارش قرآن مىشناسند، اما در مواردى توقف کردهاند که از آلایش سلفىگرى آنها منشأ مىگیرد. علمزدگى و تجربهگرایى آنها به جاى عقلگرایى فلسفى نیز بازتاب همین گرایش است. مؤلف "الفرقان" خرد و خردورزى را به ایمانى، علمى و مجرد، تقسیم مىکند و هر سه نوع را در فهم بیان الهى مؤثر مىداند، البته عقل ملزم است از وحى روشنایى بگیرد و خود را همسنگ یا برتر از آن نشمارد. سید قطب ضمن انتقاد از عقلگرایى "المنار"، محدودیت بیشترى براى عقل در کار تفسیر قایل مىشود و تحلیل علمى رخدادهاى اعجازآمیز را ناروا مىشمرد. وى عقل را شاگرد وحى مىداند که باید فرابگیرد و بیندیشد نه اینکه بر آن حکم براند، و توصیه دارد که در مقام تفسیر نباید پیشفرضهاى علمى و عقلى را بر قرآن تحمیل کرد یا خرد را به درک امورى که مورد نیاز انسان نیست وادار نمود. عقل به کمک وحى مىتواند افقهاى ناشناخته را کشف کند و به فهم مطالب مربوط به زندگى بپردازد.
نقاط قوت و ضعف تفسیر "المنار" اثر رشید رضا مورد بررسى و تحلیل قرار گرفته است. تفسیر "المنار" از تفسیرهاى نام آشنا در میان تفاسیرى جدید است که در عین بایستههایى چون عقلگرایى، پرداختن به مسائل اجتماعى و... از برخى کاستىهایى که ناشى از اندیشه سلفى رشید رضا است رنج مىبرد. نگارنده، در بخش نخست این مقاله به نحوه آشنایى رشید رضا با عبده و تفاوتها و همانندىهاى شیوه تفسیرى محمد عبده و شاگردش محمد رشید رضا پرداخته است. در ادامه، بایدهاى تفسیر بایسته از قرآن، در نگرش عبده و رشید رضا و ویژگىهاى تفسیر "المنار" از جمله تفسیر عقلانى دین و تعیین حوزه کارکردهاى عقل در فهم قرآن، جامعهگرایى، بهره جستن از تاریخ و سیاق در تفسیر قرآن، شیوه برخورد رشید رضا با روایات تفسیرى و مبهمات قرآن و نیز نگرش منفى وى به روایات تفسیرى به تفصیل آمده است. نویسنده کاستىهاى تفسیر المنار را در تأویلات عقلى، نوگرایى افراطى، سلفىگرى و نفى شفاعت و توسّل برشمرده است.
اصول و مبانى تفسیر "الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن و السنة" اثر دکتر شیخ محمد صادقى مورد نقد و بررسى قرار گرفته است. مقاله با بیان سبک تفسیر الفرقان به شاخصهاى ویژه آن مىپردازد. در این راستا از عناوینى چون شیوه نگارش خاص، بهرهگیرى از ظرفیت مفهومى واژهها تا حدّ ممکن، به کار بردن واژههاى مشترک قرآن در چند معنا، درنگ و دقّت در تعبیرها و واژهها به صورت فوقالعاده، اعتماد بر ملاکها و اصول تفسیرى خود و محور قرار ندادن آراء دیگران در تفسیر آیات، استفاده گسترده از روایات در تأیید یا گسترش ابعاد آیه، بحث فقهى استدلالى گسترده، وسعت منابع، استفاده از عهدین با زبان عبرى، ابتکار و نوآورى به ویژه در زمینه فقه الاحکام نام مىبرد که تفسیر الفرقان را از دیگر تفاسیر متمایز مىسازد. سپس به شاخصهاى مشترکى مىپردازد که گرچه مخصوص تفسیر الفرقان نیست اما نوع نگاه مفسّر بدان تعیین کننده ویژگى تفسیر است. از این امور مىتوان به عدم توجه زیاد به سیاق و تناسب در تفسیر آیات، تکیه بر قراءت متواتر و نپرداختن به قرائتهاى نادر، پرداختن به بحثهاى لغوى بدون استناد به منابع لغت مشخص جز در موارد اختلافى، میانهروى در طرح مباحث ادبى، بسنده کردن به بیان قرآن در نقل تاریخ انبیاء و نگاه منفى به اسرائیلیات، طرح مباحث اجتماعى در موارد مناسب، گرایش اعتدالى نسبت به تفسیر علمى، آشکار بودن گرایش شیعى در تفسیر بدون تعصب مذهبى، اشاره کرد که با استناد به موارد و نمونهها مورد بحث و تحلیل قرار گرفته است. در ادامه بحث، نویسنده به بررسى دیدگاه مفسّر نسبت به قرآن پرداخته و به نتایج زیر رسیده است: 1 - قرآن محور همه چیز است چه در فهم آیات چه در ارزیابى روایات و چه در نقد آرا و نظریات. که از این اصل سه نکته حاصل آمده است، گزینش روش قرآن به قرآن، بىاعتنایى به سند روایات در مقام نقد آنها و اصالت یافتن تعبیر قرآنى در تبیین مفاهیم، 2 - قرآن بر باطل تکیه نکرده و لذا نقل قرآن نسبت به یک حادثه دلیل بر حقانیت آن است. 3 - وحیانى بودن ترتیب سوره و آیات 4 - مصونیت قرآن از تحریف لفظى 5 - نسخپذیرى قرآن با قرآن و نه سنّت حتى به صورت تخصیص و تقیید عمومات قرآن 6 - برخوردارى قرآن از ظهر و بطن و نقش روایات در توضیح لایههاى میانى بطون 7 - وجود محکم و متشابه در آیات اما تشابه به معناى مشتبه شدن مراد واقعى در اثر والایى سطح معنا و نه ابهام در دلالت لفظى 8 - اهمیّت نداشتن شأن نزول در فهم آیات. در پایان نویسنده به نظریه مفسّر راجع به سنت اشاره کرده است و بر این نکته تأکید دارد که سنت با روایت به عنوان حکایتگرِ سنت متفاوت است، اولى حجت است مطلقاً مانند آیات، اما دومى چنین نیست و نقش آن در تفسیر آیات نیز جانبى و حاشیهاى است.
نقد و بررسى "تفسیر المنیر فى العقیدة و الشریعة و المنهج" اثر دکتر وهبه زحیلى است. این تفسیر در 16 مجلد - 32 جزء - به شکل وزیرى، براى نخستین بار در سال 1411 ه. ق چاپ و منتشر شده است. نویسنده نخست به نکاتى درباره مفسّر و انگیزه تدوین تفسیر و معرّفى اجمالى تفسیر پرداخته و سپس شیوه و روش تفسیرى او را به لحاظ اعراب آیات، بلاغت، لغات، خلاصه احکام آیات و کاربرد آن در زندگى، اسباب نزول و تناسب آیات مورد بررسى قرار داده است. گرایش تفسیر "المنیر" را فقهى دانسته و منابع آن را تفاسیر گوناگون، صحاح سته و معاجم حدیثى، احکام القرآن جصّاص و ابن العربى و کتابهاى علوم قرآنى و اعراب و لغت قرآن بر شمرده و برترىهاى این تفسیر را آوردن عناوین براى بخشهاى گوناگون آیات، فصلبندى و باببندى مطالب، حذف نظریات گوناگون تفسیرى، خلاصه آیات الأحکام و نثر روان و خوشخوان دانسته است. از سوى دیگر، یاد نکردن منابع و مآخذ در پانوشتها، عدم استفاده از روایات و معارف اهل البیت(ع)، استفاده نکردن از تفسیرها و جوامع حدیثى و کتابهاى شیعه را از جمله کاستىهاى این تفسیر معرفى کرده و در پایان به برخى از ویژگىهاى ساختارى به ویژه فهرستهاى آن اشاره کرده است.
در این کتابشناسى، بیش از هشتصد عنوان از تفاسیر قرن چهاردهم در بخشهاى جداگانه زیر عنوان تفسیرهاى کامل قرآن، تفسیرهاى ناتمام، تفسیر سورههاى قرآن، تفسیر آیات و تفاسیر نامشخص معرفى شدهاند. اطلاعات کتابشناختى هر اثر - عنوان کتاب، زبان، نام مؤلّف، تاریخ تولد و درگذشت، مذهب، وضعیت نشر، محل انتشار، ناشر، تاریخ نشر، و توضیح محتواى کتاب - ذکر شده و کتابهاى قرن پانزدهم نیز در این مجموعه معرفى شده است.