unavailable
unavailable
نگرش جامع گرایانه به سورههای قرآن یا «نظریه هدفمندی سورهها» یکی از مباحث چالش برانگیز در حوزه علوم قرآن و تفسیر است که در دوره معاصر مورد توجّه ویژه قرآن پژوهان قرار گرفته است. در این نوشتار دلایل و دیدگاههای مخالفان و موافقان این نظریه ارائه شده است و در پایان دلایل مخالفان نقد و بررسی گشته است.
در نگاشته پیشین با نام «وحدت موضوعی در ترازوی نقد» (نک: پژوهشهای قرآنی، ش55-54، ص206) به تفصیل ضعف دلایل این نظریه بیان شد؛ علاوه بر ناتوانی دلایل ارائه شده، میتوان افزود دلایل و شواهدی وجود دارد که اثبات میکند تلاش برای موضوعی واحد برای تمامی سورههای قرآن، امری ناممکن است؛ «ناسازگارى این نظریه با اسلوب حاکم بر قرآن»، «فقدانِ معیار و میزانی مطمئن و فراگیر»، «دشواری و صعوبت دستیابى به غرضى واحد»، «فقدان اشارتى از معصوم (ع)»، «مقایسه قرآن با کتابهای علمی رایج بشری در دو حوزه محتوا و اسلوب»، «نزول تدریجی آیات قرآن»، «خطر تفسیر به رأی» و «تشتت آراى طرفداران نظریه وحدت موضوعی در تعیین غرض اصلى سورهها»، از جمله دلایل و شواهدی است که در این نگاشته ارائه شده است.
وحدت و انسجام مضمونی در قرآن رهیافتی نو در تفسیرنگاری معاصر است که آن را از سنت کهن تفسیر قرآن متمایز میسازد. در این رهیافت دغدغه مفسر تنها تفسیر واژگانی آیات قرآن نیست، بلکه میکوشد نشان دهد که میان آیات و سورههای قرآن یکپارچگی و انسجام محتوایی و ساختاری وجود دارد. با اینکه رگههایی از این قبیل تلاشها در آثار برخی مفسران پیشین نیز دیده میشود، اما تفاوت تلقی و انگیزهها به تمایز اساسی میان تفسیرهای قدیم و جدید انجامیده است. از جمله چهرههای شاخص این رهیافت نوین، مفسر سوری سعید حوی است که در تفسیر خویش نظریهای کاملاً بدیع و جامع در این باب عرضه داشته است. در این نوشتار کوشش شده با بررسی کتاب «الأساس فی التفسیر» جنبههای نظری و عملی نظریه سعید حوی در زمینه وحدت مضمونی و ساختاری قرآن شناسایی شود. نظریه وحدت دو سطح دارد: الف) در سطح سورهها (پیوندهای مضمونی و ساختاری موجود بین سورههای قرآن)؛ ب) در سطح آیات (پیوندهای لفظی و معنایی موجود بین آیات هر سوره). شاخصه نظریه حوی، مبنا قرارگرفتن سوره بقره برای فهم انسجام مضمونی دیگر سورههای قرآن است. در این نوشتار نشان داده شده که چگونه حوی از نشانهها و قرائن لفظی و معنوی برای شناسایی و تعیین روابط معنایی و شکلی بین سورهها و آیات بهره گرفته است. دست آخر، خواننده در مییابد که نظریه تفسیری حوی، با وجود خصلت بدیعش، بیش از اندازه دلبخواهی و ذوقی است، و اینکه مجموعه شواهد و ادلّهای که وی برای اثبات مدعای خویش به کار بسته است، بهسادگی در خدمت نظریهای بدیل قابل استناد خواهد بود.
این مقاله بحث نافرمانی آدم (ع) در بهشت و وسوسه او بهوسیله شیطان که طبعاً با عصمت و پیامبری او ناسازگار است را بررسی می کند. برای رفع این تعارض، از سوی متکلمین و مفسرین توجیهاتی آورده شده، مانند: فعل آدم (ع) ترک اولی بوده است، بهشت مذکور، مکان تکلیف نبوده است، نهی ارشادی بوده است نه مولوی، نهی تکوینی و یا آزمایشی بوده است، نه تشریعی. نویسنده، پس از ارائه نظرات همراه با توجیهات و ادله آنها، به بررسی و نقد هر یک پرداخته و از استنادات قرآنی، روائی و عقلی بهره برده است. آنگاه در نتیجه گیری بیان می کند که آدم (ع) مرتکب نافرمانی وگناه شد و بنابراین مستحق کیفر بوده است ولی این در زمانی رخ داد که هنوز به مقام رسالت و پیامبری نرسیده بود. خداوند، او را پس از توبه و استغفار، مورد هدایت ربانی قرار داد و به مقام عصمت رسانید.با این بیان، هیچ گونه منافرت و تناقضی در میان نیست.
امثال وحکم هر ملتی نشانگر غنای فرهنگی آن است وبررسی آن می تواند به شناخت شاخصههای فرهنگی آن ملت کمک شایانی کند. از آنجا که امثال وحکم رایج در هر قومی دارای اهداف اخلاقی و تربیتی میباشد، امثال وحکم در قرآن نیز حاوی آموزههای اخلاقی و پندهای فردی و اجتماعی است و به دلیل مشخصههای خاص خود، بسیار تأثیرگذارتر از کلام عادی عمل میکند؛ لذا بخش قابل توجهی از آیات قرآن به امثال قرآنی اختصاص یافته است. در این مقاله برآنیم تا با بررسی یکی از جنبه های اعجاز در قرآن یعنی امثال قرآنی، اولا به شناخت بیشتر این دسته از آیات و هدف از نزول آنها کمک کنیم و ثانیاً با روشنتر کردن افقی از آفاق این کلام الهی، جلوهای دیگر از جلوههای هنر زیبا شناسی در قرآن را به نمایش بگذاریم. این مقاله برای روشن تر شدن موضوع امثال در قرآن ابتدا به بررسی تاریخ مطالعع امثال، معنای مَثَل در لفظ و اصطلاح، خصائص مَثَل ملی و سپس به بررسی امثال قرآنی، تفاوت بین آنها و مَثَلهای ملی وخصایص مَثَلهای قرآنی و موضوعات امثال در قرآن میپردازد.
در رابطه با نقش روایات در تفسیر آیات جای هیچگونه تردیدی نیست. جعل و دستکاری و ضعف در برخی از روایات هم از موضوعات شناخته شدهای است که همه دانشمندان و کارشناسان علوم اسلامی بر آن اذعان دارند. علم الحدیث را بر آن پایه نهادند تا روایات و اخبار را جرح و تعدیل نموده و درست و نادرست را با آن بسنجند. فقه که با عبادات عملی و زندگی دینی مردم سر و کار داشت آن را کاربردی کرد و بخوبی هم پرورید، تا جایی که نام علمالحدیث به اصول فقه شهرت یافت؛ اما حوزه تفسیر که پایهریزی و ساماندهی اعتقادات اسلامی را عهدهدار بود، نگاه حاشیهای بر آن افکند. تفسیر تبیان که پایهگذار تفسیر جامع و از امهات آن در میان شیعه است، به قلم انسانی که قلّههای فقاهت را درنوردیده و با سرمایهای سرشار از علوم پیشنیاز قرآن، بر ساحت تفسیر نشسته است، تدوین و نگارش یافته است؛ از این رو از جایگاه و اهمیت ویژهای در بین تفاسیر شیعه برخوردار میباشد. بیشتر روایات تفسیری، از تفسیر تبیان به دیگر تفاسیری که پس از آن نگارش یافتهاند، منتقل شده است. مروری بر شیوههای روایتپردازی شیخ طوسی در تفسیر تبیان، شاید سرآغازی بر پژوهشهای عمیقی در این وادی گردیده و پالایش روایات تفسیری را تسریع نماید. این جستار حاوی چنین رویکردی است.
نویسنده در آغاز برای ارزیابی ترجمه قرآن به اصول و معیارهایی چون مشخص بودن نوع ترجمه و سطح مخاطبان، اتقان ترجمه و درستی برداشتهای تفسیری مترجم، برقراری تعادل واژگانی و ساختاری، رعایت نکات صرفی، نحوی و بلاغی، ارائه توضیحات ضروری، ویرایش فنی، یکسان سازی، خلاقیت و ابتکار اشاره میکند. سپس با توجه به آنها به نقد و ارزیابی ترجمه آیت الله یزدی میپردازد و بر این باور است که در این ترجمه اکثر این اصول و معیارها رعایت نشده است.