Document Type : Original Article
Abstract
مقدمه
یکی از مباحث روز در علوم قرآنی و تفسیر، وحدت و تمایز شخصیتی سورههای قرآن است. دانشمندان علم بلاغت از گذشته به این مسأله توجه داشتهاند که هر سوره سازمان خاص خود را داشته و از انسجام خاصی برخوردار است (جهت آگاهی تفصیلی، ر.ک: معرفت، 5/225). در دوران معاصر نیز مسأله وحدت موضوعی سورهها بسیار مورد توجه قرار گرفته و گفتوگوهای فراوانی در تأیید و رد آن صورت پذیرفته است.
هرگاه سخن از وحدت موضوعی و شخصیت خاص سورههای قرآن به میان میآید، قطعاً نام سید قطب بهعنوان اولین فردی که توانست این نظریه را به شکل عملی در مقام تفسیر سورهها نمایان سازد، مطرح میشود؛ چه آنکه در سبکی بهنسبت ابتکاری، در ابتدای تفسیر هر سوره، طی مقدمهای مفصل، فضای کلی سوره و نیز محور و مدار مباحث مطرح شده در سوره را تبیین مینماید تا شخصیت واحد و متمایز آن سوره متجلی گردد.
تفسیر «فی ظلال القرآن» از جهات مختلفی مورد مطالعه و پژوهش قرار گرفته است. از جمله کتاب «سید قطب، حیاته و منهجه فی التفسیر»، تألیف محمد توفیق برکات، «المنهج الحرکی فی ظلال القرآن» تألیف صلاح عبدالفتاح، و «تحلیل انتقادی مبانی و روش تفسیری سید قطب» تألیف کرم سیاوشی. گرچه در غالب این پژوهشها به وحدت موضوعی و شخصیت سوره توجه شده است، اما این مسأله که «عامل شخصیتبخش سوره از نظر سید قطب چه ماهیتی دارد؟»، کمتر مورد مطالعه قرار گرفته است؛ مسألهای که محور اصلی پژوهش در مقاله حاضر است.
شاید نزدیکترین پژوهش به موضوع این مقاله، نقدهایی باشد که زیاد خلیل الدغامین در کتاب «التفسیر الموضوعی و منهجیة البحث فیه» بر عملکرد سید قطب در تعیین عامل شخصیتبخش سورهها وارد کرده است (دغامین، 259). اما نوشته مذکور ضمن خلاصه بودن، بیشتر بر نقد تمرکز دارد تا تحلیل و کشف اندیشه سید قطب.
پژوهش حاضر با روش متنکاوی در مقدمه تفسیر برخی سورههای نمونه از تفسیر فی ظلال القرآن، سعی خواهد کرد اندیشه سید قطب را در زمینه عامل شخصیتبخش سورهها کشف نموده و آن را در کنار عملکرد وی، مورد نقد قرار دهد.
مفهومشناسی شخصیت سوره
شخصیت مجموعهای منسجم و واحد، متشکل از صفات و خصوصیات بهنسبت ثابت و مداوم است که بر روی هم، یک فرد را از فرد دیگر متمایز میکند (انوری، 5/4461). این واژه در عربی نیز در همان معنای فارسی به کار میرود (آذر نوش، 507). این اصطلاح گرچه معمولاً در مورد انسانها استفاده میشود، اما سید قطب سورههای قرآنی را نیز بدان متصف نموده است (سید قطب، 1/27، 555 و 3/1243)؛ گویی هر سوره مانند انسان کامل، دارای هویتی مستقل میباشد. خلاصه آنکه شخصیت داشتن سورهها بهمعنای وحدت درونی هر سوره و تمایز بیرونی آن از سایر سورههاست.
بنابراین شخصیت سوره ارتباط تنگاتنگی با علم مناسبات دارد (ر.ک: بقاعی، 1/5). این علم به دنبال کشف وجوه همبستگی میان اجزای قرآن است (ر.ک: طائی، 151). میتوان نظریه شخصیت خاص هر سوره را ترقی یافته نظریه تناسب آیات دانست که تناسب جامع سوره را بررسی میکند. توضیح آنکه مراد از انسجام و شخصیت خاص سوره در این نظریه، صِرف وجود ارتباط و اتصال قوی یا ضعیف، کامل یا سطحی میان اجزای آن نیست، بلکه مراد، نوعی یکپارچگی و وحدت میباشد که برخاسته از یک دید تمرکز یافته است (Mir, 5/405).
سید قطب جهت اشاره به عامل شخصیتبخش سوره از تعابیر مختلفی چون موضوع رئیسی (سید قطب، 1/27)، خطوط (همان، 357)، محور (همان، 555)، هدف (همان، 5/2584) و ... استفاده میکند. اما علامه طباطبایی که وی نیز اجمالاً قائل به انسجام سورههاست، هنگام سخن از انسجام و سیاق جامع سوره، عموماً از واژه «غرض» استفاده میکند (طباطبایی، 3/5، 4/134، 5/157).
عامل شخصیتبخش سوره از نگاه سید قطب
سید قطب بارها از شخصیت خاص و تمایز سورهها سخن گفته است و بیان داشته که کل مسائل سوره پیرامون یک یا دو محور جمع میشوند (سید قطب، 1/27 و 555، 3/1243). وی در مقدمه هر سوره تلاش فراوانی میکند این شخصیت و محور را تبیین سازد. سؤال این است که از نظر سید قطب، عامل شخصیتبخش سوره از چه سنخی است؟ برای پاسخ به این سؤال باید سخنان وی در مقدمه تفسیر سورهها مورد واکاوی قرار گیرد.
روش متنکاوی
به منظور انجام کاوش، ابتدا چند سوره نمونه انتخاب شد که عبارتاند از بقره، آل عمران، نساء، اعراف، یونس، انبیاء، حج، قلم، قارعه، ماعون، کوثر و کافرون. در گزینش نمونهها بر سورههای آغازین و انتهایی تأکید شده است؛ چرا که معمولاً مفسران در سورههای نخستین از مبانی خود به تفصیل و حوصله سخن میگویند، در عوض در سورههای پایانی به اوج پختگی رسیده و دقیقترین تفاسیر را عرضه میدارند. علت دیگر این گزینش، پوشش سورههای طوال و مفصل و نیز سورههای مکی و مدنی بود تا تنوع کاملی در نمونهها رعایت شود. سوره انبیاء و حج نیز بهعنوان سورههای میانی به این جمع اضافه شد.
در تفحص سورههای مورد نظر، سه عنصری که احتمال داده میشد سید قطب بهعنوان عامل شخصیتساز سوره مد نظر داشته باشد، انتخاب شد که عبارت بودند از: موضوع، غرض و روش. ملاکهایی که برای تمایز این سه عنصر در نظر گرفته شد، بدین قرار است:
عباراتی که کلی و زمینهای بوده و هیچ قضاوتی در آن نیست و به نتیجه و ماحصل سوره نیز توجهی ندارد و در هیأت افعال خنثی (طرح، عرضه، نگاه و...) مطرح میشود، اشارهکننده به موضوع خواهند بود.
عباراتی که حاکی از حل مسأله بوده و به پایان کار و نتایج اشاره میکند و در هیئت حاصل مصدر و افعال کنشی (مانند مشخص شدن، اثبات شدن و...) مطرح میشود، اشارهکننده به غرض میباشند.
اما عباراتی که بیش از توجه به مضامین، به سبک بیانی سوره و چگونگی عرضه مطالب میپردازد، اشارهکننده به روش بیانی خواهد بود.
نتایج متنکاوی
نتایج کاوش در عبارات سید قطب نشان داد که ایشان وحدت رویهای در زمینه عامل شخصیت سوره ندارد، بلکه گاهی به سمت موضوع متمایل میشود و گاه به سمت غرض و گاه به سمت روش، و گاه نیز عباراتی مردد بین دو عامل دارد. بنابراین میتوان نوشتههای سید قطب را در قالب چهار گونه و رویکرد جای داد.
رویکرد نخست: نمونههایی که بیشتر اشارهکننده به موضوع است، سورههای بقره و قارعه میباشند. سید قطب در توصیف شخصیت سوره بقره به دو عنصر اشاره میکند: «موضوع بنیاسرائیل در برابر دعوت اسلامی» و «موضوع گروه مسلمین در ابتدای پیدایش آن» (همان، 1/27). مشخص است که این دو محور به جهت کلی و زمینهای بودن، از سنخ موضوع هستند. سید قطب در مورد سوره قارعه نیز معتقد است که تمامی مباحث آن پیرامون توصیف «قارعه» جمع شدهاند (همان، 6/3960). این عبارت بیشتر اشارهکننده به عنصر موضوع است؛ زیرا حرفی از مشکل یا غایت در میان نیست و عبارت کاملاً خنثی و بدون قضاوت است.
رویکرد دوم: نمونههایی که بیشتر اشارهکننده به غرض است، سورههای نساء، قلم، کافرون، ماعون و کوثر میباشد. سید قطب در مورد سوره نساء بهصراحت از غرض معین سخن گفته است که مسائل مطرح شده در سوره، همگی برای وصول به آن هدف آمدهاند؛
«سوره با جدیت تلاش میکند نشانههای مجتمع جاهلی را محو نماید... .» (همان، 1/555)
وی عامل تشخص سوره را از سنخ غرض میداند؛ زیرا از افعالی کنشی و ناظر به نتیجه استفاده کرده است؛
«آرامش دادن به رسول خود... و ایجاد اطمینان قلب برای مستضعفین...، همراه یورش کوبنده بر مکذبین و تهدید مهیب بر آنها.» (همان، 6/3653)
سید قطب در تبیین عامل تشخص سوره کافرون نیز تصریح میکند که سوره با هدف دفع یک شبهه نازل شده است (6/3991)، بنابراین عامل شخصیتساز سوره کافرون، غرض سوره است. سورههای ماعون (6/3984) و کوثر (6/3987) نیز به همین صورت است که به جهت اختصار، از تفصیل آن صرف نظر میشود.
رویکرد سوم: نمونههایی که بیشتر اشارهکننده به روش خاص هر سوره در طرح و بررسی و همچنین عرضه مطالب است. بهعنوان مثال، میتوان به سورههای اعراف و یونس اشاره داشت. سید قطب در بیان تشخص سوره اعراف مینویسد:
«این سوره نیز مانند سوره انعام، موضوع عقیده را معالجه میکند. اما طریقه دیگری را اتخاذ کرده است و این موضوع را در عرصه تاریخ بشری پیگیری کرده است.» (3/1244)
این عبارت بدان معناست که موضوع هر دو سوره یکسان بوده و بالطبع نمیتواند عامل تمایز آن دو از یکدیگر باشد، بلکه عامل تمایز آنها، شیوه خاص هر سوره در ارائه مطالب است. بهعنوان مثال، سوره مبارکه اعراف موضوع عقیده را در بستر تاریخی مورد تحلیل قرار داده است.
سید قطب همچنین سوره یونس را مشابه سوره انعام معرفی کرده و در وجه تمایز آن دو، به سبک خاص در عرضه موضوع اشاره میکند. او مینویسد:
«وجه تمایز سوره انعام از سوره یونس این است که وزن موسیقایی آن بلند و شدید و ریتم آن سریع و تند و تصویرسازیاش پرتابش است، در حالی که وزن موسیقایی سوره یونس نرم و و ریتم آن آرام و روان میباشد.» (4/1843)
رویکرد چهارم: نمونههایی که دو وجهی است؛ مانند سوره آل عمران و انبیاء. سید قطب مباحث سوره آل عمران را در یک محور جمع مینماید: «تقریر اندیشه اسلامی و...» (1/357). این تعبیر به جهت استفاده از فعل کنشی، میتواند به غرض سوره اشاره داشته باشد و از جهت کلی بودن میتواند به موضوع اشاره داشته باشد.وی در مورد سوره انبیاء، به موضوع سوره توجه میدهد که همان «عقیده» است. در اینجا نیز از لفظ «تعالج» (درمان کردن) استفاده کرده که اشارهکننده به غرض بوده (4/2364) و باعث دوگانگی سخنش شده است.
نظریه صحیح در مورد عامل شخصیتبخش سوره
گذشت که سید قطب در تبیین عامل تشخص سوره اضطراب فراوانی داشته و میان سه عنصر موضوع، غرض و شیوه، مردد است. اکنون جا دارد سؤال شود که نظریه صحیح در این زمینه چیست؟ برای پاسخ به این سؤال به دو روش روی آوردهایم: نخست کشف نظریه صحیح بر اساس تحلیل اندیشه و عملکرد سید قطب، دوم سایر ادلهای که میتواند نظریه صحیح را تقویت نماید.
1. نظریه صحیح بر اساس تحلیل اندیشه و عملکرد سید قطب
از برآیند کلی مطالب سید قطب در تبیین شخصیت سورهها میتوان نتیجه گرفت که روش بیانی، عامل حقیقی شخصیتبخش به سوره نیست؛ زیرا سید قطب از این عنصر بهعنوان تکمیلکننده موضوع بهره گرفته است، نه بهعنوان یک عنصر مستقل (ر.ک: همین مقاله، نتایج متنکاوی، رویکرد سوم). در میان موضوع و غرض نیز میتوان گفت که سید قطب گرچه در ظاهر موضوع را بهعنوان عامل تشخص معرفی میکند، اما بهطور ناخودآگاه، به سمت غرض متمایل شده است؛ زیرا در غالب سورهها از مشکلی میگوید که سوره در پی علاج آن است (4/2158 و 2364، 6/3984). به عبارت دیگر، از دید سید قطب، هر سوره با هدف حل یک مشکل خاص شکل گرفته است و بدین ترتیب شخصیت سوره، عطف به این هدف و غرض سامان یافته است. به علاوه، هرچه تفسیر سید قطب به آخر قرآن نزدیک شده و قلم وی به پختگی و استواری نزدیکتر میشود، غرض، بهعنوان عنصر شخصیتبخش به سوره، تجلی بیشتری یافته و از فروغ موضوع کاسته میشود. این واقعیت نشان میدهد که ارتکاز ذهنی سید قطب بهتدریج در پایان تفسیر متجلی میشود.
دلیل متقنتری که نقش برتر غرض را در شخصیتبخشی سوره نشان میدهد، مقایسه عملکرد سید قطب در دو عرصه موضوعمحوری و غرضمحوری است. هرگاه سید سعی میکند شخصیت سوره را بر گرد یک موضوع شکل دهد، معمولاً با ضعف و کاستی روبهرو میشود، اما هنگامی که شخصیت سوره را بر گرد غرض شکل میدهد، تلاش او بیشتر قرین با موفقیت میشود. در ادامه به توضیح این مطلب میپردازیم.
الف) عدم توفیق سید قطب در تبیین شخصیت سوره بر محور موضوع
در تحلیل عبارات سید قطب میتوان به این نتیجه رسید که هرگاه سید قطب تلاش میکند شخصیت سوره را بر گرد موضوعی خاص نمایان سازد، با مشکلاتی مواجه میشود. بهعنوان مثال، موضوع سوره اعراف را عقیده معرفی میکند (3/1244) که بر غالب سورههای قرآن قابل تطبیق است. وی برای تمایز این سوره از دیگر سورهها، صرفاً به مضامین سوره توجه میدهد. سورههای دیگر نیز به همین شکل است.
به نظر میرسد این روش، «لا یسمن و لا یغنی من جوع» است. این گونه تعاریف بهمنزله رسم در منطق است که فایدهای جز تمایز ظاهری بین اشیاء نداشته و ماهیت و حقیقت شیء را بیان نمیکند. اگر به همین اندازه بسنده شود، میتوان موضوع کلی قرآن را «توحید و خداشناسی و تحقق معرفتی عمیق و کامل و صحیح از خداوند» معرفی کرد (همان گونه که خود سید قطب تصریح میکند؛ 2/825 و 1004، 4/2061) و برای تمایز میان سورهها، به مضامین سوره توجه داد که فایده محصلی در پی آن نیست. بدیهی است که محور انسجام سوره باید بهگونهای بیان شود که به گفته خود سید، شخصیت خاص سوره و روح آن را نمایان سازد (1/27).
راهکار دیگر سید قطب برای تمایز سورههای با موضوع مشترک، توجه به شیوه بیانی است. در این صورت نیز باید گفت که عامل شخصیت سوره، شیوه بیانی میشود، نه آن موضوعات؛ پس این همه اصرار بر موضوع چه دلیلی دارد؟ به نظر میرسد راز این کلی گوییها و عدم توفیق در بیان موضوع خاص و جزئی هر سوره دو امر است.
نخست: تنوع موضوعات مطرح شده در هر سوره؛ همانگونه که سید قطب ذیل سوره نحل به این مسأله اعتراف کرده است: «موضوعاتها الرئیسیة کثیرة منوعة...» (4/2158). در مورد سوره اسراء نیز سید قطب کلام مشابهی دارد (4/2208) که بیشتر به کثرت موضوعی سورهها رهنمود است تا وحدت موضوعی.
دوم: تکرار موضوعات در سورههای متعدد؛ همانگونه که سید قطب در مقدمه سوره هود میگوید:
«عجیب است که شباهت فراوانی میان این دو سوره در موضوع وجود دارد... اما هود شباهت شدیدی به اعراف دارد؛ هم از حیث موضوع و هم از حیث بیان و هم از حیث آهنگ و هم از حیث ریتم...» (4/1843)
از این جهت که سید قطب به شباهتها توجه کرده، در جای خود کار شایسته و قابل توجهی است، ولی همین مقایسه و اثبات شباهتهای فراوان اثبات میکند که نمیتوان موضوع جزئی و خاصی را بهعنوان عامل تشخص سوره معرفی نمود؛ چرا که در این صورت، از حیث مانعیت دچار مشکل خواهیم شد.
نکته دیگر آنکه وقتی سید قطب موفق میشود موضوع خاص و معینی را برای سوره تعیین نماید، باز هم کار وی از جهات دیگری دچار اشکال است؛ زیرا آن موضوع توانایی شخصیتبخشی به سوره را ندارد. بهعنوان مثال، موضوع سوره قارعه را خود قارعه میداند. قارعه به گفته سید قطب، صحنهای از صحنههای قیامت است. اما آیا بهراستی این موضوع میتواند محور انسجام سوره باشد؟ آیات اول تا پنجم کاملاً مرتبط با قارعه است و از عظمت و هولناکی آن میگوید: ﴿الْقارِعَةُ* مَا الْقارِعَةُ* وَ ما أَدْراکَ مَا الْقارِعَةُ* یوْمَ یکُونُ النَّاسُ کَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ* وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ﴾.
در اینجا سؤال پیش میآید که آیا آنچه در این پنج آیه آمده، تمام وقایعی است که مربوط به قارعه است؟ به چه دلیل از ذکر سایر وقایعی که در موضوع قارعه قابل طرح است، اجتناب شده است؟ وقایعی چون: ﴿فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّة* یوْمَ یفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ* وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ* وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ* لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یوْمَئِذٍ شَأْنٌ یغْنِیهِ﴾ (عبس/33-37) و ... .
در ادامه سوره قارعه، به عاقبت انسانهای خوشفرجام و بدفرجام اشاره دارد: ﴿فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ* فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیةٍ* وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ* فَأُمُّهُ هاوِیةٌ* وَ ما أَدْراکَ ما هِیهْ* نارٌ حامِیةٌ﴾. باید پرسید چه ارتباط وثیقی میان قارعه و بیان دو دسته انسان شقی و سعید وجود دارد؟ آیا این مطلب ارتباط ویژهای با قارعه دارد که با سایر اسماء و صفات قیامت ندارد؟ سؤال دیگر اینکه در سایه این موضوع محوری (قارعه)، چه ارتباطی میان بخش اول و دوم سوره بر قرار میشود؟
اینها سؤالاتی است که در صورت موضوعمحور دانستن سوره بیپاسخ میمانند. اما اگر به دیده غرضمحوری به سوره نگاه شود، انسجام سوره نمایان شده و به این سؤالات پاسخ داده میشود. به گفته مفسران، هدف سوره ترغیب و ترهیب انسانهاست؛ ترغیب به اعمال شایسته و ترهیب از کوتاهی در این زمینه (طباطبایی، 20/348؛ تفتازانی، 361؛ بهجتپور، 157).
بنابراین قیامت از باب مقدمه ذکر شده است. این مقدمه بایستی بسیار تکاندهنده باشد تا مخاطب را کاملاً هوشیار کند. ازاینرو به یکی از نامهای تکاندهنده قیامت، آن هم با ادبیاتی سنگین اشاره شده است.
در جزء دوم نیز با استفاده از شیوه مقایسه، شنونده هوشیار را به سمت انجام اعمال صالح ترغیب مینماید و در عین حال، با بیان عاقبت بهشدت خفتبار کمتوشگان، شنونده را از لاابالیگری در این زمینه باز میدارد.
بدین ترتیب در دو مرحله، آن هدف ترغیبی و ترهیبی محقق میگردد و اگر هر یک از این دو مرحله نبود، آن هدف محقق نمیشد (جامعیت سوره). از طرف دیگر، نیازی به ذکر دیگر وقایع قیامت نیست؛ زیرا اولاً طی همین دو فراز، ترغیب و ترهیب حاصل شده و نیازی به اطاله نیست. ثانیاً تقریباً هیچ یک از امور قیامت، چون شهادت ملائکه (ق/18)، برقراری ترازوی عدل (انبیاء/47)، فرار انسانها از یکدیگر (عبس/33-37) و...، این شدت تناسب را با هدف مذکور ندارند (مانعیت سوره).
ب) توفیق سید قطب در تبیین شخصیت خاص سوره بر محور غرض
سید قطب در تعیین عامل تشخص سوره، آنگاه که به غرض سوره اشاره کرده است، در برخی موارد توانسته از آفات مذکور در مورد موضوعمداری مصون بماند. به عبارت دیگر، در تعیین محور خاص و عینی برای وحدت و انسجام سوره موفق بوده است. بهعنوان مثال، در مورد سوره کوثر، ابتدا به فضای حاکم در زمان نزول سوره توجه میدهد که مشرکین اذیت و آزارهای متعددی در حق پیامبر6 روا داشته و ازجمله به ایشان تهمت ابتر بودن میزدند. همه اینها باعث شده بود حضرت بهشدت دردمند شده و چه بسا غمی بر دلشان بنشیند. سید قطب ادامه میدهد که سوره کوثر آمد تا شادابی و نشاط را به ایشان برگردانده و حقیقت خیر باقی را که خدا برای حضرت مقرر داشته، ترسیم نماید تا پاسخی به این شبههافکنیها باشد (6/3987).
سید قطب غرض سوره را رفع آن مشکل معرفی میکند و از آنجایی که این مشکل تنها یک بار اتفاق افتاده و خداوند نیز تنها یک بار و طی همین سوره به رفع آن پرداخته است، باید گفت این غرض کاملاً خاص، عینی و منحصربهفرد بوده و شخصیتی متمایز به سوره داده است.1
او در مورد سوره کافرون نیز دقیقاً به همان موفقیت عمل کرده است. وی در تعیین غرض سوره، ابتدا به فضای حاکم بر زمان نزول سوره توجه داده و توضیح میدهد که مشرکین مکه گمان میکردند آنها نیز بر دین ابراهیمی هستند و فاصله زیادی با دین محمدی ندارند. آنها سعی میکردند پیامبر6 را متقاعد نمایند تا راه میانهای را در پیش گیرد. در این شرایط سوره کافرون با هدف دفع این شبهه و مرزبندی کامل میان دین آنها و دین محمد6 نازل شد (6/3991). این غرض نیز خاص، عینی و منحصربهفرد بوده و باعث میشود سوره کافرون شخصیتی کاملاً منسجم و متمایز به خود گیرد.2
البته باید اذعان کرد که سید قطب در غرضمداری نیز گاه به کلیگویی پرداخته است و نتوانسته غرض خاص سوره را مشخص نماید. بهعنوان مثال در مورد غرض سوره قلم مینویسد:
«مشاهده میکنیم که در سورههای مکی خدای متعال گویا پیامبر خویش و گروه مؤمن همراه ایشان را در آغوش گرفته و به او و مؤمنان آرامش داده و مورد عنایت قرار میدهد... و این مسأله را در سوره قلم نیز مشاهده میکنیم.» (6/3653)
سید قطب در این فراز تنها به غرض کلی سورههای مکی بسنده کرده و آن را بر سوره قلم نیز تطبیق داده است.
البته منشأ این نقص (کلیگویی) را نباید در نظریه غرضمداری جستوجو کرد؛ آن گونه که در مورد نظریه موضوعمداری مطرح بود، بلکه مشکل، در عملکرد سید قطب است. علت ناتوانی سید قطب آن است که نتوانسته تصویر صحیحی از فضای نزول سوره بهدست آورد و احتمالات مختلفی را در مورد زمان نزول سوره بیان میکند. وی همچنین در وحدت نزول و تعدد آن نیز تردید کرده و حتی احتمال میدهد که بخشی از این سوره که دومین سوره نازل شده در مکه است، مدنی باشد (6/3650). طبیعی است در چنین شرایطی که چه بسا اصل انسجام سوره مورد تردید است، نتوان غرضی خاص و جزئی برای سوره بیان کرد. همان گونه که علامه طباطبایی نیز که قائل به غرضمداری سورههاست، سوره بقره را به علت نزول متفرق آیات آن، فاقد غرض واحد معرفی میکند (طباطبایی، 1/43).
نهایتاً اگر عمکرد سید قطب را در این مورد غرضمحور ناموفق ازریابی کنیم، اصل مدعا زیر سؤال نمیرود؛ چرا که مشاهده میشود سید قطب در غالب مواردِ غرضمحور، عمکرد موفقی داشته و در غالب مواردِ موضوعمحور، عمکرد کمتوفیقی داشته است و این مقایسه، نشان از کارآمدی غرض در شخصیتبخشی به سوره دارد.
2. نظریه صحیح بر اساس سایر ادله
آنچه بیان شد، بر اساس تحلیل اندیشه و عملکرد سید قطب در بیان شخصیت سوره بود که نشان میداد تبیین شخصیت سوره بر گرد غرضمحوری سوره عملیاتیتر است، نه بر گرد موضوع و نه روش بیانی. اما دلایل دیگری نیز در اثبات این نظریه وجود دارد. در ادامه به برخی از آنها اشاره مینماییم.
دلیل اول: در مباحث زبانشناسی، دیدگاه نوین در باب ماهیت متن، «نظریه ارتباطی» میباشد. بر این مبنا، ویژگی مهم متن در مقام ارتباط زبانی مشخص میشود. زبان صرفاً نظامی از نشانهها نیست، بلکه پیش از هر چیز، کنشی به هدف ایجاد ارتباط است. ازاینرو زبان را باید بر اساس نقشی فهمید که با هدف ایجاد ارتباط ایفا میکند (قائمینیا، 135). اهمیت وجود غرض ارتباطی در تکوین و وحدت متن باعث شده که بیشتر دانشمندان غربی و اسلامی، در تعریف متن بر این غرض ارتباطی تأکید کنند. بهعنوان نمونه، راگر فولر در تعریف متن میگوید:
«متن از سلسلهای از جملهها ساخته شده و عموماً بهطور متوالی آرایش یافته است که خواننده با دنبال کردن آن، معنا یا پیام خاصی را استنباط مینماید.» (معینالدینی، 305)
طلحی در تعریف متن مینویسد:
«نص محصولی لغوی است که بین اجزای آن روابطی برقرار است و دارای غرضی ابلاغی میباشد.» (طلحی، 261)
دیگران نیز به این نکته توجه داشتهاند (امیری خراسانی، 8؛ دهقانی، 100؛ معینالدینی، 304؛ جلالی، 18؛ سیدی، 108؛ طلحی، 255).
دانشمندان علم ارتباطات نیز تأکید دارند که تمام ارتباطگیریهای میان انسانها مبتنی بر هدف بوده و آن هدف، در غالب موارد، عبارت است از اقناع مخاطب. (ساروخانی، 115؛ نیز http://www.verdinejad.com/visitorpages/ show.aspx?isdetaillist=true&itemid= 30501,8).
نتیجه آنکه هر متنی برای متن بودن، حتماً بایستی هدف و غرض داشته باشد، اما آیا علاوه بر غرض، لازم است که موضوع خاصی نیز داشته باشد؟ پاسخ منفی است. در زبانشناسی متن گفته میشود هر متنی همواره دارای موضوع نیست و در برخی موارد پیشاپیش هم قابل فرض نیست که متن معینی دارای یک یا چند موضوع باشد، یا شاید هیچ موضوعی نداشته باشد (البرزی، 203). توضیح آنکه متن وابستگی به موضوعات مطرح شده در آن را ندارد، بلکه پیش از هر چیز، وابسته به نیت نویسنده است. این نویسنده است که از هر موضوعی که صلاح بداند و به هر اندازه که تشخیص دهد، وارد متن میکند.
خلاصه دلیل اول اینکه در مباحث زبانشناسی اثبات شده است که تکوین متن ـ و به عبارتی تشخّص متن ـ بر اساس غرضی ارتباطی ایجاد میشود و اگر چنین غرضی در کار نباشد، متنی نیز نخواهیم داشت، هرچند اینکه صدها موضوع را کنار هم قرار داده باشیم و یا حول یک موضوع، صدها مطلب مرتبط را جمع کرده باشیم.
دلیل دوم: گرچه زبانشناسی بهتازگی به این نتیجه رسیده است که در تحقق متن، وجود غرض ارتباطی دخالت دارد، اما ادیبان اسلامی قرنها پیش به این نکته پی برده بوده و در تعریف متن (و به اصطلاح نحویان: کلام)، قید «مفید بودن» را وارد کرده بودند (سیوطی، 9). لفظ مفید لفظی است که علاوه بر کامل بودن (یصح السکوت)، مقصودی را محقق ساخته و نکتهای را به مخاطب انتقال دهد که متوجه آن نبوده است. به همین دلیل سیبویه و دیگران جملاتی چون «النار حارة» را جزء کلام نمیدانند؛ چرا که داغ بودن آتش امری بدیهی بوده و فایدهای بر ذکر آن مترتب نیست (همان، 10). همچنین گفته میشود جمله صله نیز گرچه تام است (یصح السکوت است)، اما جزء کلام به حساب نمیآید؛ زیرا مقصود اصلی گوینده نیست؛ چرا که طبق فرض، شنونده از آن خبر داشته است (همان؛ نیز ر.ک: ابن مالک، 1/56).
ازاینرو است که نحویان ظریفنگر، از گذشته بین «جمله» (که صرفاً یصح السکوت است) و «کلام» (که علاوه بر یصح السکوت بودن، مفید فایدهای نیز هست) تفاوت قائل شدهاند. ابن هشام بر کسانی که این دو را یکسان دانستهاند، خرده گرفته و تصریح میکند:
«کلام اخص از جمله است؛ زیرا شرط تکوین کلام این است که مفید بوده و برآمده از قصدی باشد.» (ابن هشام، 2/374؛ نیز ر.ک: بهاسی، 10 و 61)
دلیل سوم: در مباحث روش تحقیق اثبات شده است که در متون منسجم و دارای هویت مستقل، معمولاً همان عناصر فوقالذکر، یعنی موضوع، غرض و روش وجود دارد. اما در این میان اهمیت ویژهای به غرض ـ یا به اصطلاح خودشان، هدف ـ بهعنوان عامل انسجام متن داده شده و گفته میشود: هدف، نیروی پیشبرنده تحقیق است (داوسون، 60) و اطلاعات مورد نیاز و روش جمعآوری آن را میآموزد (http://www.mkamali.com/research/goal.htm). هدف، روش و سؤالات و فرضیهها را تعیین میکند (قائمی، 68؛ حسنزاده، 70). هدف، مرز مطالعه مورد نظر با دیگر مطالعات را روشن میکند (حسنزاده، 70). هدف به پروژه جان میبخشد (Hunt, 45) و ... .
در متون تحقیقاتی همه چیز با عنایت به هدف سامان مییابد؛ حتی روش و مسائل و موضوعات لازمالطرح در متن. در این بین نه تنها سخنی از موضوع (نه مسأله؛ تفاوت این دو عنصر در بحث مفهومشناسی مطرح شد) نیست، بلکه دانشمندان تأکید دارند که تحقیق موضوعمحور به عقیم شدن تحقیق میانجامد (فرامرز قراملکی، 117).
نه تنها متون تحقیقاتی، بلکه متون آموزشی و دایرةالمعارفی نیز نمیتوانند پیرامون یک موضوع انسجام یابند؛ چه آنکه پیرامون هر موضوعی میتوان هزارها صفحه مطلب نوشت و آن موضوع را به شیوههای گوناگون و از ابعاد مختلفی بررسی کرد، اما اگر برای همین متون بهظاهر موضوعمحور هدفی تعیین گردد، کاملاً سامان یافته و میتوان برای آن حد و مرزی تعیین نمود و جامعیت و مانعیت آن را بررسی نمود. بهعنوان مثال، اگر قرار باشد متنی آموزشی در موضوع حج نگاشته شود، پیش از هر اقدامی، باید مشخص شود که این متن با هدف آموزش چه کسانی و در چه زمان و مکان و شرایطی باید تدوین شود؛ حجاج عادی که در آستانه تشرف به حجاند؟ طلبهای که سالها درس خوانده و قرار است روحانی کاروان گردد؟ طلاب درس خارجی که قرار است مسائل حج را موشکافی نمایند؟ یا ... .
خلاصه آنکه نه تنها در متون تحقیقاتی، بلکه حتی در متون آموزشی که بهظاهر موضوعمحور هستند نیز تعیین هدف ضروری است، در غیر این صورت، ثمرهای بر چنین متونی مترتب نخواهد بود. اساساً به سرانجام رسیدن متون بیهدف و حتی تسمیه آن به «متن»، محل اشکال است.
نتیجهگیری
1- سید قطب معتقد است هر یک از سورههای قرآن دارای شخصیت واحد و متمایزی میباشند که حول محوری خاص سامان یافته است.
2- سید قطب در تعیین آن محور شخصیتبخش سوره، بین سه عامل موضوع، غرض و شیوه تردید دارد؛ هرچند در ظاهر به موضوع تمایل بیشتری نشان میدهد، بهویژه در تفسیر سورههای نخستین قرآن؛ اما این تمایل در تفسیر سورههای پایانی قرآن کمرنگ شده و بیشتر متمایل به غرض میشود.
3- نوشتههای سید قطب در تبیین شخصیت سوره از دو ضعف برخوردار است: نخست ضعف مبانی؛ چه آنکه مشخص نمینماید که عامل شخصیتبخش سوره بایستی از چه سنخی باشد. دوم: اضطراب و کاستی و کلیگویی در تبیین شخصیت خاص هر سوره.
4- هرگاه سید قطب سعی کرده شخصیت سوره را بر اساس موضوعمحوری سامان دهد، دچار کلیگویی شده و نتوانسته است شخصیت سوره را بهروشنی نمایان سازد، اما هرگاه سعی کرده این مهم را بر اساس غرضمحوری سوره سامان دهد، تلاش او در بیشتر موارد، مقرون به موفقیت بوده است.
5- از تحلیل نوشتههای سید قطب و واکاوی اندیشه وی، میتوان نتیجه گرفت که عامل شخصیتبخش سورهها، غرضمحوری هر سوره است، نه موضوع و نه روش بیانی.
6- ادله دیگری نیز وجود دارد که نقش یگانه غرض را در سامانبخشی به شخصیت سوره به اثبات میرساند.
پینوشتها
1- البته این بدان معنا نیست که یگانه راه انحصاری کشف غرض، گره زدن آن با وقایع زمان نزول باشد. آنچه در بالا آمده، تحلیل عملکرد سید قطب است.
2- توجه به غرض در انسجام این دو سوره نیز تأثیر داشته است، اما به جهت محدودیت از آن صرف نظر مینماییم (جهت آگاهی ر.ک: تفتازانی، 369؛ بهجتپور، 122).