شرح عوامل خشونت از دیدگاه قرآن است. نویسنده، بانگاهى به نظرات ابن خلدون، مارکس، داروین، اسپینوزا، اگوست کنت، اسپنسر و ماکس وبر درباره خشونت، قدر مشترک تمامى آنها را در نادیده انگارى اراده انسان در برابر عوامل تأثیر گذار جبرى قلمداد کرده و این در حالى است که قرآن آدمى را شرور بالذّات و داراى سرشت خشونتگر نمىشناسد و رفتارهاى پرخاش جویانه و خشن انسانها را در علل و عوامل بیرونى جست و جو مىکند. سپس تفاوتهاى فرهنگى را به عنوان یکى از عوامل خشونت مورد بررسى قرار داده و نظریه نسبى گرایى را از منظر رهیافت نظرى و عقلانى نقد کرده و با استفاده از آیات قرآن بر زیست جمعى امن و دور از خشونت در عین اختلاف پیروان هر یک از ادیان به آموزهها و معارف دینى خویش تأکید کرده و ویژگىهاى جامعه توحیدى آینده تاریخ را برشمرده است. دومین عامل خشونت را کاستىهاى معنوى و در نتیجه تمایل انسان معاصر به سوى اخلاق سودجویانه و خود گروانه دانسته و با استناد به آیات و روایات مهمترین علت رواج خشونت را، فساد افراد جامعه توصیف کرده که در نتیجه سستى بنیادهاى ارزشى و اخلاقى بروز مىکند. از منظر قرآن، جامعه نامتعادل از حیث اقتصاد و معیشت، آبستن خشونت است. از این رو، نویسنده، فقدان عدالت اجتماعى را سوّمین عامل خشونت بیان کرده است. از سوى دیگر، قرآن افزون بر یاد کرد نقش نژادگرایى در فرایند خشونت و نکوهش آن، بر مبدأ یگانه آفرینش انسانها تأکید ورزیده است. نویسنده، در پایان نیز عوامل دیگر خشونت را از جمله خود محورى، رشک بردن، مهر ورزیدن و تغذیه ناپاک را از منظر قرآن مورد بررسى قرار داده است.