حقوق بشر که همپاى پیدایش و تولد نخستین افراد انسان سابقه دارد، چالشها و مجادلات فکرى، عقیدتى و فلسفى گوناگونى را پشت سر نهاده و در سده شانزدهم میلادى با مطرح شدن حقوق طبیعى در اروپا رنگ نظریه به خود گرفت و در پوشش فلسفه سیاسى ظاهر شد. پس از چند قرن، در سال 1948 اعلامیه جهانى حقوق بشر تدوین شد. حقوق بشر، از آنجا که به روابط شهروندان و حکومت با یکدیگر مىپردازد مسألهاى اجتماعى - سیاسى است، اما با این همه نمىتوان از ابعاد فلسفى و ایدئولوژیک آن غافل بود. نویسنده در ادامه به مقایسه انسان معاصر - انسان مدرن - با انسان سنّتى پرداخته و معتقد است انسان امروز هر چه حقوقدانتر شده کمتر حقوقگزارتر شده، بلکه بیشتر به زیر پا نهادن و پایمال کردن حقوق روى آورده است. سپس، اندیشمندان مسلمان را از جهت موضعگیرى در برابر اعلامیه جهانى حقوق بشر به افراطى - موافق کامل - و تفریطى - مخالف کامل - تقسیم کرده است و اشکالات این منشور جهانى را برشمرده است. در پایان، با اتخاذ موضعى اعتدالى، بر ضرورت تفسیر و تحلیل امروزین اسلام تأکید مىکند و پرداختن به این مهم، یعنى استنباط و استخراج برنامه و نظام حقوقى قرآن را وظیفه اندیشمندان اسلامى برمىشمارد.