دیدگاههاى گوناگون، به ویژه دیدگاه قرآن در مورد »مبناى حقوق« مورد نقد و بررسى قرار گرفته است. نویسنده، نخست به تعریف »حقوق« پرداخته و چنین نتیجه گرفته که عنصر »الزام« در ذات قواعد حقوقى وجود دارد. سپس به تعریف »الزام« پرداخته و دو دیدگاه را در این زمینه آورده است که یکى الزام را ضمانت اجرا و دیگرى تکلیف مىداند. پس از نقد دیدگاه نخست و پذیرش دیدگاه دوم با اندکى اصلاح، به نظریات مطرح در باب خاستگاه الزام مىپردازد؛ در این زمینه چهار نظریه را مطرح مىسازد. 1. نظریه پوزیتیویستى که خاستگاه و منشأ الزام را دولت مىداند. این دیدگاه پذیرفته نیست، زیرا بر پیش فرضى نادرست در مفهوم الزام استوار است. 2. دیدگاهى که منشأ الزام را عقل مىداند. نویسنده با تقسیم این دیدگاه به دو رویکرد »عقل معطوف به عدالت« و »عقل معطوف به مصلحت«، آن را به دلیل نادیده گرفتن محدودیتِ عقل بشر، قابل نقد مىشمارد. 3. نظریه وجدان که قابل ارجاع به دیدگاه »عقل معطوف به عدالت« است و نظریهاى جدید نخواهد بود. 4. نظریه وحى الهى؛ که به تحلیل آیات قرآن قابل تأیید است. اما با توجه بدین نکته که منشأ بودن وحى، جنبه طریقى دارد، نه موضوعى. بنابراین عقل نیز مىتواند به جعل قواعد الزامى بپردازد، اما در صورت تعارض قواعد عقلانى و وحیانى، وحى معیار است، زیرا نه محدودیت عقل را دارد و نه محکوم غرائز و نفسانیات است.